خوندن این کتاب درست مثل یک گریز دلپذیر بودهمه ی ما در جوانی و حتی قبل تر، کودکی چیزی را جا می گذاریم.چیزی بین ما و خواهرمان در شب عروسیش گم می شودچیزی بین ما و برادرمان از لحظه ی مستقل شدنش فراموش می شود...برای پیدا کردن همه اینها...برای دوباره مزه مزه کردن خوشبختی های ساده ی گذشتهباید گریز بزنیم..باید برای لحظه ای کتاب روزمرگی را ببندیم و چشم روی هم بگذاریم... همیشه که صبر کردن , بخشیدن , ماندن و تحمل کردن به این معنا نیست که همه چیز درست می شودلازمه گاهی وقتها دست از این تظاهر کردن برداری , باید دست بکشی از بخشیدن کسی که هیچ وقت بخشیدنت را نفهمید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪوقتی میمانی و می بخشی فکر می کنند رفتن را بلد نیستیﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮﺷﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ
I think I just don't like Gavalda's writing all that much, so I'll just stop reading her.
—Hey
un bon petit bouquin très rapide à lire, c'est frais, c'est drôle, c'est du Gavalda !
—Zurabu
For the new words in French; for making us feel like a brother of hers.
—titaisawesome
Plaisant à lire mais pas inoubliable comme "Ensemble c'est tout".
—Pan